۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

اعدامهاي سياسي بي درنگ محكوم است


برادر،خواهر،هموطن  سكوت جايز نيست امروز


خبر كوتاه بود،اعدامشان كردند اما عمق تاثيرش تا مغز استخوان فرو مي رفت .چنان ضربه اي كاري كه جسم نيز به تاسي وپيروي از روح از شدت تاثر وتاسف وتامل به انجماد مي رسيد.اما نداي حق طلبي وجدان درون نيشتر مي زد كه هان!هنگام نشستن نيست.موسم گل است وشكوفايي.برخيز وكاري كن.حرفي بزن ،قلمي خيس كن تا در پاسخ آن نداي بي محابا فرياد وپرسشگر وپاسخ جو قدمي برآيد كه از آن قدم دشمن خون آشام وغدار وآدمخوار كه چون طاعون و وبا وقحطي روزگاران پيشين اين ديار بلاخيز به جان فرزندان اين ميهن افتاده ويكي پس از ديگري به كام مرگشان مي برد.آشفته وپريشان گردد تو را باور كند با ذهن كورش به بودن.اين نبود رسم آدمي وخلقت.اين نبود آيين پروردگار هستي بخش كه همنوعي مجنون وكوردل حق حيات بستاند ازهمنوع.اين چند خط را در اوج سردرگمي وتكرار پرسشهاي ملامت گر وجدان نوشتم تا زير بار گران لاقيدي نمانم واز كلام هم آواي هوشنگ ابتهاج كمك مي گيرم تا سكوت به نشانه اعتراض شكسته شود.شما رانمي دانم................................
لبش‌ لرزید
دو چشم‌ خسته‌اش‌ از اشک‌ پر شد
گریه‌ را سر داد
و من‌ با کوششی‌ پر درد
اشکم‌ را نهان‌ کردم‌
چرا اعدامشان‌ کردند؟
می‌پرسد ز من‌، با چشم‌ اشک‌آلود
عزیزم‌، دخترم‌
آنجا شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
دروغ‌ و دشمنی‌ فرمانروایی‌ می‌کند آنجا
طلا، این‌ کیمیای‌ خون‌ انسان‌ها
خدایی‌ می‌کند آنجا
شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
که‌ همچون‌ قرن‌های‌ دور
هنوز از ننگ‌ آزار سیاهان‌، دامن‌ آلوده‌ست‌
در آنجا حق‌ و انسان‌ حرف‌های‌ پوچ‌ و بیهوده‌ست‌
در آنجا رهزنی‌، آدم‌کشی‌، خون‌ ریزی‌ آزادست‌
و دست‌ و پای‌ آزادی‌ در زنجیر
عزیزم‌، دخترم‌
آنان‌ برای‌ دشمنی‌ با من‌
برای‌ دشمنی‌ با تو
برای‌ دشمنی‌ با راستی‌ اعدام‌ شان‌ کردند
و هنگامی‌ که‌ یاران‌
با سرود زندگی‌ بر لب‌
به‌ سوی‌ مرگ‌ می‌رفتند
امید آشنا می‌زد چو گل‌ در چشمشان‌ لبخند
به‌ شوق‌ زندگی‌، آواز می‌خواندند
و تا پایان‌ به‌ راه‌ روشن‌ خود با وفا ماندند
عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌
عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌
هوشنگ ابتهاج (سایه

بمناسبت فرارسيدن روز جهاني كارگر

همت مضاعف،اعتراض،اعتصاب وجنبش مضاعف
بهانه نوشتن اين سطور هيچگاه بدليل نامگذاري امسال به سال «همت مضاعف،كار مضاعف»از سوي علي خامنه اي ومشاوران سخيف وكم عقلش نيست كه ان خود عملي مضحك ونمايشي وكلامي پادرهوا وغيرقابل باور از سوي عامه مردم است به سان سنوات گذشته.چراكه انتخاب اين صورت از سوي وي با محتوايي كه جامعه ومردم ما با آن درگير مي باشند هيچ همخواني وسازگاري ندارد.بلكه اتفاقا انتخاب اين عنوان وبهانه نوشتن در اين باب از قسمت همين ناسازگاري وشكاف در بين ماهيت رويكرد مردم ما در سال جاري وانتظار ودلخوشي در عين غفلت حاكميت از مردم با ساخت ونمايش اين عناوين صوري است.بواسطه مسافرتي كاري – تحقيقاتي كه منجر به برخورد ورودررويي وگفتگو با اقشار فرودست جامعه [از نظر اقتصادي وشرايط رفاهي] بخصوص قشر كارگر[كه روز او هم در پيش است]شد.جداي از شنيدن اوج وعمق مشكلات ومصائب زيستي ومعيشتي واقتصادي آنها كه موجبات تكدرونگراني خاطر آدمي مي شد وسايه سردي بر احوال آدم مي انداخت وناله افسوس وآه را بر مي انگيخت.در عين حال همه آنها را به مثابه نيروهاي محركه اي يافتم كه با همان همتي كه سيد علي آقا از او نام مي برد ولي غافل از كاربرد واستفاده آن در بستر آزاديخواهي وتغيير در شرايط رفاهي ومعيشتي بجاي جعل ودروغ ومصادره آن در جهت كارمضاعف واستسمار فزونتر از سوي دولت است.حاضرند تا تغيير ودگرگوني اساسي وبنيادين متمايل با باور ولياقت خود وجامعه شان ايجاد كنند. كه اسباب باورمندي به ريشه دار بودن فرياد اعتراضي در پوسته ها ولايه هاي زيرين ومختلف جامعه ما شد وموجب خشنودي.نيروهاي محركه تغييري كه اگر خود نخواهند ويا باوروشناخت نداشته باشند بدليل برخورد حاكميت كه در نفاق و جدل وبيگانگي آن با ملت محلي براي تشكيك روا نيست وبه يمن تجربه وتحمل مصائب ومشكلات عيني راهي جزء ابراز وجود در قامت نيروهاي محركه تغيير سياسي ندارند.اساسا نيز در يك جامعه انسانها واعضا جامعه ماهيتا به مثابه نيروهاي محركه تغيير هستند.كه در خدمت رشد وتكامل جامعه خويشند در وجوهات مختلف كه سازنده شالوده وپيكره جامعه مي باشند.برحسب نوع رابطه حاكميت با اعضايش (=نيروهاي محركه).يا نيروهاي محركه قابليت رشد ونمو يافته ومنتجا جامعه را به باروري وپويايي مي رسانند ويا سركوب مي شوند وامكان رشد در فرديت ونهايتا تكامل جمعي نمي يابند.رابطه هم يا در رابطه تخاصم قواي جاري در جامعه است ويا در رابطه توازي وباز عمل مي كند.اولي توليد جوامعي استبدادي وبسته با رويكرد رقابت برسر قدرت مي كند ودومي سازنده جامعه اي دموكراتيك وباز با رويكرد رقابت بر ميزان آزاديخواهي ورشد مي شود.اما در هيچيك از اين انواع،انسان به مثابه نيروي محركه توليد وسازندگي ورشد ومبارزه وتغيير در عرصه هاي اقتصادي،اجتماعي،سياسي وفرهنگي امكان حذف ندارد وموجوديت دارد.حال بسته به جايگيري وموقعيت نيروهاي محركه از نظر ميزان شناخت ودسترسي به اطلاعات جاري جامعه اعم از واقعي وغيرواقعي آن نسبت به ناحيه قدرت وحاكميت،نرخ اعمال نظر وخواست وگسترش ويا كاهش محدوده خواستهاي نيروهاي محركه جامعه قابل اندازه گيري وترسيم مي شود.اگر نواحي موجود در جامعه امروز ما را رسم كنيم به سه ناحيه سياه،خاكستري وسفيد مي رسيم كه محدوده سياه مختص حاكميت ونهاد قدرت مي شود كه به لحاظ اندازه به باريكه شبيه است تا ناحيه.امكان نفوذ وحضور در آن حداقلي است.ناحيه سفيد شامل اپوزيسيون سياسي ومخالفين حاكميت ودولت ومنقدين وروشنفكرها مي باشد كه طيف وسيعي را از نقطه نظر تنوع گرايشات سياسي –اجتماعي دربرگرفته ولي از نظر مقدار واعداد انساني در حال افزايش به نفع وسوي اكثريت از اقليت مي باشد كه خود بخشي از بدنه عمومي وعامه مردم را هم مشمول مي شود.اما محدوده خاكستري كه مورد قصد ونظر است محدوده وسيعي است كه اقشار مختلف جامعه شامل كشاورزان وپيشه وران وكارگران ودهقانان و...است را در خود جاي داده كه توان جذب ودفع هريك از محدوده هاي قبل وبعد از خود به نفع وسمت ديگري را دارد واينها غالب نيروهاي محركه تغيير در ساختار وچيدمان كنوني جامعه ما هستند.كه بي اغراق،بواسطه نوع رفتار محدوده سياه توان تعامل وگرايش وميل بسوي ناحيه سفيد را بلقوه داراست.يعني بطور مستقيم درتقابل با ناحيه سياه قرار دارد ودرعين حال درگذر از محدوده خاكستري به سوي ناحيه سفيد (در اينجا سبزها)در تشكيك ويا كم اطلاعي وگاها بيگانگي با اين محدوده به سر مي برند.ولي بطور طبيعي براي اثبات واظهار وجود خود با سرعتي كم اهنگ در حال عملكرد وتطابق با رويه محدوده سفيد جامعه هستند كه پاشنه آشيل ناحيه سياه شده اند.لذا محدوده تنگ قدرت كه جوهرا قدرت جذب وپذيرش آنها را ندارد.با بكارگيري قواي سركوب در فكر جلوگيري از پيوستن آنها به محدوده روشن وشفاف جامعه وهمزمان در حال از بين بردن وحذف وبي اعتبار كردن نمايندگان وباورمندان به ناحيه سفيد است كه با دست خود اقشار مختلف را بدل به نيروهاي محركه تغيير مي كند.حال از عقل قدرتمدار وبسته جناب رهبر بايد پرسيد با وجود چنين صحنه اي كجا جاي كار مضاعف در جهت رشد وترقي ورفاه افراد جامعه ايراني باقي مي ماند؟اگر كار مضاعف هم شكل بگيرد در جهت روز به روز فقيرتر شدن افراد وچپاول وغارت ثروت ملي است.نتيجه اي كه اتفاق افتاده آنكه فروش نفت ودرآمد حاصل ازآن مضاعف شده اما ميزان فقر وتهيدستي هم مضاعف.(كارمضاعف=چپاول وغارت مضاعف).اما رسالت وقابليت محدوده سفيد جامعه امروز در آن است كه ابتدا ناحيه خاكستري جامعه را مجاب كند كه همانند ناحيه سياه بدنبال كسب قدرت نيست ونزاعش بر سر آن نمي باشد.بلكه به دنبال تحقق وجاري شدن حقوق حقه شهروندان است تا اصل اعتماد بعنوان سكوي اولين ساخت رابطه همكاري اتفاق بيفتد وسپس در سايه سار اطلاع رساني پيگير وشفاف وبي كم وكاست وبي اغراق وبه دور از سانسور نقش واقعي آنان بعنوان نيروهاي بلفعل تغيير در ساختار حاكميت سياسي را به آنان باز بشناساند وبباوراند.بدين سان همت نهفته در محدوده خاكستري را به كار در جهت وخدمت اعتراض،اعتصاب وجنبش مضاعف بگيرد واز راه جنبش مضاعف،راه كار وتوليد مضاعف رفاه وآسايش در خنك زاي استقلال وآزادي باسازي وميسر مي گردد.روز كارگر در پيش است .همت خود را با دستان پينه بسته وجبين چروكيده ودل شكسته واقدام خسته كارگران اين مرزوبوم پيوند زنيم وپژواك ناله ها وفريادهايشان باشيم تا آشفته سازيم خواب خفته گان خفته را

ياد شهداي راه آزادي جنبش 88 به رويش 89 پيوند ناگسستني دارد


نوروز،روز جشن تجديد اراده ملتي براي زندگي در استقلال وآزادي














هموطنان،نوروزي كه از راه مي رسد شما جشن حلول آن را مدتها قبل تر برگزار كرده ايد.درست همان هنگام كه در 22 خرداد از وجود خدعه ونيرنگها در دستگاه نظارت استصوابي حاكميت استبدادي با خبر بوديد اما براي اثبات باورتان به خردجمعي وجمهور مردم در حاكميت ملي حاضر شديد آخرين فرصت درمان از جنون قدرت وخودپرستي را به استبداد فقيه بدهيد ولذا با تحريم كنندگان انتخابات كه با پيشنهاد تحريم سعي در اجماع وتحرك بيداري وجدان عمومي بر سر آري به رهبري خويشتن در استقلال در تصميم وآزادي براي اجراي آن تصميم داشتند،همراه شديد تا با حضور خود در انتخابات رسوا واز پيش متعيين اتحاد واتفاق نظر به باورمندي به آري به ولايت جمهور مردم در قبال نه به ولايت فقيه را مشي عملي نموده ودر بوته عمل بگذاريد.اما هزاران افسوس كه ذهن يخ بسته استبداد توان اندازه گيري وسنجش فهم وشعور جمعي را نداشت وفرياد مردم سالاري شما را نشنيد وبه نفع وبراي بسط يد قدرت وتكصدايي عليه شعور عمومي كودتا كرد.
ودرست همان هنگام كه شما اين توهين اشكار وعريان را بر نتابيديد وغريو دادخواهي وتظلم را همراه با استقلال واقتدار سر داديد ودر 25 خرداد خيابانهاي اين كهن بوم وبر را فرش سبز كرديد تا اينبار نه به استبداد جاهل وجور فقيه را رساتر بگوييد واكثريت به غارت رفته در صنوقها را با اعداد انساني در جلوي چشمان استبداد به نمايش بگذاريد بلكه گوش بسته استبداد آن را شنيده وچشم به خواب مرگ رفته قدرت پرستي آن را ببيند.اما هزاران فغان وآه كه قدرت گوشها را كر وچشمها را كور تمام كرده بود.استبداد فقيه بر شما تيغ گشود واعلان جنگ كرد اما شما به يمن باور به بازيافت حيات در استقلال نهراسيديد وسينه شجاعت وايستادگي بر حق خود را سپر كرديد كه اين از اعجاز شگفت آور خودباوري است.سينه فرزندان پاك شما سرخ شد به خضابه آزادگي وگلوي دختران وپسران شما دريده شد با تيغ جفاي استبداد.ندا،سهراب،ترانه ومحسن و...درآزادگي وآزاديخواهي پيشمرگ وپيش قراول كاروان آزاديخواهان شدند تا رسوايي دولت كودتا وحاكميت استبدادي در نزد جهانيان به موضوع روز بدل شود.باز ساخت حيات اجتماعي – سياسي در استقلال وتداوم آن در آزادي،زندگي با رويكرد استقلال وآزادي را روزمره كرد وجنبش همگاني بيانگر بيداري وجدان عمومي شد.به دور از انتظار نبود كه طليعه نور جنبش همگاني ظلمات استبداد را شكافته ودر عمق جان آن روزنه اي از نور آزادي به روي هم ميهنان باز كند.
حال،مگر نه آنكه بهار ونوروز روز نو شدن است با نشانه هاي نو وجديد،سبزي وطراوت.وشما روز و روزگاري نو ساخته ايد كه در آن ظلمات وسياهي استبداد رفتني ونورو روشنايي آزادي متجلي است .كه در آن لباس كهنه وپوسيده وسياه استبداد را از تن درآورده وبه دور انداخته ايد و ديباي سبز آزادي را كه برازنده وقار وقامت باسق تان است را برگزيده وبر تن كرده ايد.آيا اين همه نشانه هاي بهاراستقلال وآزادي نيست؟
در عين حال طبيعي بود دولت كودتا كه از استقلال وباز پسگيري ميدان خواستهاي سياسي- اجتماعي شما ملت متحير شده بود طرح تقابل و دشمني وضدييت را در حد اعلاء دنبال كند تا از شكستن پايه هاي استقرارش جلوگيري بعمل آورد لذا به سركوب وترويج خشونتي دست زد كه هزينه هاي گراني در قبال دستاوردهاي فراوان مردم بهمراه داشت.بسياري از قلمها وقدمها شكسته شد وخبرنگاران ونويسندگان وفعالان حقوق زنان وحقوق بشر ومطبوعات راهي زندان كودتا شدند و بيشماري از آنان راه غربت وكوچ اجباري را در پيش گرفتند.برگزاري دادگاهاي پسا قرون وسطايي وبه غايت مضحك كه توهين آشكار به شعور مردم وكرامت انساني متهمين واهي اين دادگاهها بود.خانواده هاي زيادي داغدار عزيزانشان وعده كثيري هم بي خبر از سرنوشت دلبندان خود شدند.فضاي تهديد وترور وارعاب در دستور كار قرار گرفت. موج سازيها والتهاب افريني هاي سياسي در فضاي  داخلي وخارجي به قصد عبور وگم كردن جو سنگين اعتراضي كه توسط ملت سايه وحشت بر سرحاكميت كودتا انداخته بود وپيش خور كردن ثروت ملي از جمله نفت براي هزينه  مورد نياز اين تشنجات.تورم ودر نتيجه آن كاهش توليد مراكز صنعتي وكشاورزي وتعطيلي كارخانه ها ومتعاقبا بيكاري ونهايتا ركود اقتصادي وافزايش واردات توسط رانت سپاه ومافياهاي نظامي – مالي وعمله استبدا به قصد دريافت حق سكوت وجيره ومواجيب بگيري همه وهمه بر شانه هاي مردم سنگيني مي كند.
حاكميت كودتايي كه در عرصه اجتماعي – سياسي ضربه سنگيني را پذيرفته بود به قصد جبران روي به وجه اقتصادي برد وطرح هدفمند كردن يارانه ها را با شبهات وسئوالات بي پاسخ در دستور كار  فوري قرار داد.تا وابستگي اقتصادي مردم به دولت را بيشتر كند واز آن طريق بتواند استقلال بازيافته مردم در عرصه هاي اجتماعي وسياسي را هم در اختيار دوباره خود در آورد.اين طرح كه به گواه كارشناسان مستقل وغير دولتي فشار مضاعف اقتصادي را بطور مستقيم به مردم وارد خواهد كرد بشكل غير مستقيم بدنبال ناكارآمد كردن مردم در جنبش همگاني از راه وابستگي شديد اقتصادي ومشغول كردن انان در روزمرگي هاست.از وخامت اجراي اين طرح همان بس كه نمايندگان اين مجلس مطيع وسرسپرده حاضر به تصويب كليات آن نشدند وپس از اختلاف نظرهاي فراوان ولي براي رعايت ميزان سرسپردگي وجلوگيري از تكدر خاطر بيت معظم يكبار ديگر مصلحت ماندن در مرداب استبداد وبقاء پر هزينه حاكميت كودتا را به راست راه استقلال وآزادي وحق مردم ترجيح دادند.دولتي وانتفاعي بودن  وضد مردمي بودن طرح هدفمند كردن يارانه ها چنان است كه احمد توكلي رئيس مركز پژوهشهاي مجلس براي رهايي از عذاب وجدان نيمه جان خود نتيجه تحقيقش را رسانه اي كرد وگفت:«تورم 35 درصدي برآورد مركز پژوهشها در اثر اجراي اين مصوبه است.بانك مركزي هم 25 درصد نرخ تورم را پيش بيني كرده است با بودجه انبساطي نفتي كه كميسيون تلفيق تصويب كرده است .نرخ تورم به 50 درصد مي رسد كه بيكاري وفقر جدي دربر خواهد داشت»يا در گوشه ديگر صحنه اقتصاد كشور معاون وزير اقتصاد مي گويد«45 ميليارد دلار مطالبات بانكها معوق مانده است پس سيستم بانكي تواني براي قرض دادن به دولت ندارد».از طرفي با وجود افزايش ميزان واردات كالاهاي خارجي به 60 ميليارد دلار به گواهي آمار جايي براي توليد داخلي وكسب وكار واشتغال باقي نمي ماند.كه تهديدي است براي استقلال مردم براي تداوم جنبش اعتراضي.بنابراين واقعيتها دولت كودتا يكسويه وبراي جبران كسري بودجه سال جاري دل به طرحي بسته است كه از محل آن مي تواند 40 هزار ميليارد دلار درآمد براي خود كسب كند وبودجه اي را به مجلس برد وتصويب كرد كه سراسر محتاج ووابسته به نفت ومصرف محور است.از آنجاييكه با حمايتهاي سياسي اين دولت به هيچكس وهيچ جايي پاسخگو نيست در دخل وخرج آن كاملا مختار خواهد بود.اينهمه گوياي واقعيتي است كه بايد صفت استقلال شركت كنندگان در جنبش همگاني را پررنگ تر وبارزتر از قبل  كند تا تك پايه شكسته باقي مانده از بناي استقرار دولت كودتا امكان ترميم بخود نبيند.لذا سال پيش رو سال رويارويي وتقابل مردم با دولت كودتا در عرصه اقتصاد است كه براي استقلال وتداوم جنبش نيازبه رويكرد استقلال وآزادي مردم دارد.از اين رو نوروز را بعنوان جشن كهن ايراني در مرگ ضحاك ماردوش وبهار سمبل تجديد حيات در كالبد هستي والگو پذيري از آن به مثابه تجديد اراده ملتي براي زندگي در راست راه استقلال وآزادي را به شما هموطنان عزيز فعال در جنبش صميمانه تبريك وتهنيت مي گويم

در مقام اولين پرچمدار خط استقلال وآزادي




بمناسبت چهاردهم اسفند سالروز درگذشت دكتر محمد مصدق

از مكارم اخلاقي تا رهبري جنبش ملي

14اسفندماه سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق بزرگ‌مرد تاریخ ایران و پرچم‌دار مبارزه با استعمار و استبداد است. منش و روش او چه در زندگی شخصی و چه در عرصه کشورداری همچنان نمونه‌ای خوب و الگویی شایسته خواهد بود برای دولتمردانی که شعار مردم‌داری سرمی‌دهند، و ادعا می کنند که می‌خواهند با روش ساده‌زیستی حکومت کنند.نمونه اي تجربه يافته واستقبال شده از سوي مردم از الگوي سياست اخلاق محور كه در انديشه راهنمايش سياست و دولت را قائم به اصول اخلاقي معرفي مي كند تا سازگار با بيان عامه مردم باشد وهمه فهم گردد تا بتواند ابزار آزادي ودفاع از حقوق همان مردمي گردد كه شعار يگانگي با آنها را سر مي دهد ونه بدل به بيان وابزار سلطه وقدرت گردد و در ضديت با خواستهاي مردمي در بيگانگي با حقوق شان عمل كند.اين نمونه وشيوه حكومتداري است كه خود را متكي به علائم وابزاري مي كند كه براي خاص وعام مردم قابل باور وملموس واحترام واجرا است وانديشه راهنمايش را تا سطوح ولايه هاي زيرين جامعه بسط مي دهد وبه شكل متواضعانه اي ريشه هاي هاي كنترل ونظارت عملكرد حاكمين ان در دست مردم خواهد بود.مسئولين مجري خواستهاي عمومي اند و تصميمات از طريق مردم عمل مي شود.مردم نيازها ومطالبات خويش را در عمل مجريان مي بينند واينچنين است كه حاكميت ملي محقق مي شود.به اين قرار بود كه استعمار بيگانه به كمك استبداد داخلي و عمله اش بر روش تجربه مردم سالاري كودتا كرد وحكومت نوپاي دكتر محمد مصدق را برانداخت تا از بدحادثه ايرانيان همچنان با حكومتهاي كودتايي خو كنند.در اين روزگار كه حاكميت كودتا جاري است غربت او ويارانش بيش از پيش باور مي شود



آرامگاه او در خانه اش در احمد آباد كه به دستور استبداد وقت پس تحمل سالها حصر خانگي اجازه دفن هم غير از خانه اش نيافت
در این مورد رئیس دفتر دکتر مصدق گوشه‌ای از ویژگی‌های او را در دوران 28 ماهه نخست‌وزیری‌اش این‌گونه یادکرده است: "قسم مصدق همیشه «به‌حق‌خدا» بود. دو تا یتیم از بچه‌های احمدآباد همیشه در خانه‌اش بود و اینها را بزرگ می‌کرد. زندگی‌اش فوق‌العاده ساده بود. چه هدایا برای شخص ایشان و چه برای دولت محال بود به منزل بیاید. هیچ سرسوزنی نمی‌گرفت. یک کلمه دروغ از دهانش درنمی‌آمد. یک وعده حرام نمی‌گفت. بیست و هشت‌ماه نخست‌وزیری مصدق یک ریال از اعتبار دولت بابت مخارج دفتر نخست وزیری خرج نشد. همه خرج‌ها را شخصا می‌پرداخت. خرج نهار و شام و صبحانه 50 سرباز و درجه‌دار که آنجا بودند را خود مصدق می‌داد. همچنین عیدی‌ها و هزینه‌ها و پاداش‌ها را. دکتر مصدق در عرض بیست ‌و هشت ماه حکومت از جیب خودش حدود دومیلیون و ششصد‌هزار تومان خرج کرد. مصدق کوچکترین هدیه را حتی از صمیمی‌ترین دوستانش نمی‌پذیرفت. یادم هست خبر آوردند که آقای امیر تیمور کلالی، از دوستان مصدق، یک کامیون کوچک خربزه از مشهد فرستاده بودند. وقتی خبر آوردند که خربزه را آورده‌اند اوقاتش تلخ شد و گفت: این چه کارهایی است؟ این چه بدعت‌های بدی است؟ من خربزه می‌خواهم چه کار؟ بگویید برگردانند. گفتم آقا به امیر تیمور توهین می‌شود. از روی اخلاص و ارادت این کار را کرده. اگر کامیون به مشهد برگردد راه که آسفالت نیست و عمده‌اش خاکی است. همه خربزه ها می‌شکند و خراب می‌شود. گفت اجازه نمی‌دهم یک‌دانه از این خربزه‌ها به خانه من وارد شود. گفتم پس اجازه بدهید اینها را ببریم دارالمجانین. گفت ببرشان. خربزه ها را بردیم آنجا. بعد از آن مصدق، نریمان شهردار تهران را احضار کرد و گفت: مطالعه کن و ببین چه محل درآمدی پیدا می‌کنی که جیره مریض‌های آنجا را بالا ببری که مریض‌هایی که آنجا می‌خوابند از لحاظ غذا و پرستار و دوا در مضیقه نباشند. بعد از آن بود که جیره هر مریض از 3 تومان به 10 تومان افزایش یافت. یک‌بار پیشکارش که شرافتیان نام داشت و 46 سال پیش او بود بر حسب تصادف با سایر کارمندان بانک و نخست‌وزیری سوار ماشین نخست‌وزیری شده بود. مصدق چنان توپ و تشری به او زد که به چه مناسبت تو که کارمند دولت نیستی سوار ماشین دولتی شدی؟ خود مصدق یک دفعه هم ماشین نخست‌وزیری را سوار نشد. یک پلیموت سبز رنگ داشت که از آن استفاده می‌کرد. همه چیزش ملی بود. لباس و کفش و همه چیزش وطنی بود. او هیچ چیز خارجی نداشت. دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت. اگر به فرض می‌فهمید که من مشروب می‌خورم محال بود مرا نگهدارد. اگر به فرض می‌شنید که پکی به تریاک می‌زنم محال بود مرا تحمل کند. یکبار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شبها به منزل او می‌رود و به زن اولش می‌گوید من در دفتر مصدق هستم. دکتر مصدق به من گفت: آقای خازنی من دروغ را از هیچ‌کس نمی‌بخشم. این دروغ گفته، ثانیا هوس زن جوان کرده، این زن جوانی و عمرش را در این خانه گذاشته، با فقر و بدبختی‌اش گذرانده حالا او رفته زن دیگر گرفته؟ از کسانی که چند تا زن داشتند خیلی بدش می‌آمد. اصلا از اینها متنفر بود. مخالف شدید آنها هم بود. گفت دستور بده که حقوقش را به خودش ندهند. به خانم اولش بدهند. کارهای حقوقی‌اش را انجام دادم و از آن به بعد حقوق آن شخص را به زن اولش می‌پرداختند. یکبار آقا مرا خواست در حالی که عصبانی بود. گفتم آقا چه شده؟ گفت این مش مهدی آبروی ما را برده. گفتم چه کار کرده؟ گفت: از این بالا نگاه می‌کردم دیدم در کنار سینی سربازها، یک‌چهارم طالبی گذاشته‌اند. آقا، سرباز باید یک‌چهارم طالبی بخورد؟ اقلا نصف طالبی بدهند. غذای آنها را مراقب بود که بهترین غذا باشد. در همان آشپزخانه‌ای که نهار خودش را می‌پختند، غذای سربازها را هم می‌پختند. خلاصه سر طالبی غوغایی کرد. به آقا گفتم قرار است ارباب مهدی یزدی، رئیس هیئت مدیره وارد کنندگان چای، بیاید. گفت برای چه می‌خواهند بیایند؟ گفتم احتمالا راجع به چای است چون کسانی که می‌‌خواهند بیایند بزرگترین واردکنندگان چای هستند. گفت خیلی خوب. یک ربع قبل از این‌که اینها بیایند به مش مهدی گفت که از آن چای لاهیجان اعلی دم کن، میهمان می‌آید. وقتی مهمان‌ها آمدند دستور داد چای آوردند. چای لاهیجان هم واقعا معطر و عالی است. وقتی آنها چای را خوردند از ارباب مهدی پرسید: چای چطور بود؟ خوب بود، بد بود؟ خوب دم کشیده بود یا نکشیده بود؟ ارباب مهدی گفت خیلی عالی بود. گفت: این همان چای ایران است. وقتی گفت این چای ایران است آنها حرفشان را اصلا نزدند و مطرح نکردند که اجازه بگیرند چای از خارج بیاورند. مجلس به همین ترتیب با خوردن یک چای تمام شد." منبع: سایت ایران نامه

سخني با آزادي



رابطه آزادي با حيات 
روزي آن يكي پاي چوبه دار گفت «اي آزادي چه سرها كه پاي تو نرفت؟» از پس ويپش اين شهادت است كه بشريت هنوز جانها وسرها را قرباني آزادي كرده ومي كند.براستي كه اي آزادي تو چيستي وهستي كه اينچنين غايت آرمان زندگي وحيات بشر گشته اي؟در عمق جانها خانه كرده اي؟چه اكسيري بر روح وروان بشر انداخته اي كه وقتي تو را طالب وخواهان مي شود حاضر است از حيات بدون تو بگذرد ؟ارزش و وزن واعتبار تو تا چه اندازه است كه اصل حيات را كه خود گران سنگ ومقدس است  در زمان فقدان تو بي وزن وتهي جلوه مي كند؟ حيات كه ماهوا پويا وجاري است آن هنگام كه به تو مجهز نباشد مايه رشد وتكامل نمي شود ودر مبدا مي ماند.تو همان روح كالبد حياتي.تو قوه محركه رشدي ورشد هدف خلقت.پس تو مانوس خلقتي. زيرا حيات ادمي كه بلقوه همراه وهمذات استعدادها وتوانايي ها مي باشد وقتي محل تكاپو وحركت نيابد ايستا ومانا مي شود. استعدادهايي كه در جريان جهد وتقلا وآزمون وخطا وابتلا واملا قرار نگيرد ميل به ميرايي مي كنند ودر صورت تقارن با مرگ وميرايي،حيات را كه شاكله اش قيم بر همين استعدادها بنا واستوار است به نابودي ونيستي بدل مي كند.آن محل تلاش وكوشش آزادي است كه اجازت رشد وشكوفايي وبالندگي را به قواي محركه انساني واستعدادهاي ذاتي مي دهد.اگر اين قواي محركه رشد،آزادي عمل نداشته باشند يعني آنكه موجوديت حيات از درجه اصالت وجود ساقط گشته است وحيات كه مشمول دو بعد روحاني وجسماني است همانگونه كه در وجه جسماني اش مطلوبات مركب ومادي همانند خورد وخوراك وپوشاك و.. را نيازمند است تا برقرار بماند در وجه اولاتر روحاني نيازمندي هاي خاص خود را طلب مي كند تا حيات متكامل ممكن باشد.از جمله آن نيازمنديها آزادي است.يعني انكه حيات بدون ازادي يعني نقصان.نقص از نشانه هاي ناكار آمدي است وناكارآمدي مانع حركت ورشد،سكون ومانايي عامل رخوت وفتور واينها جملگي علائم ضد حيات اند كه مبلغ مرگ مي شوند.حال انكه بنابر ماهيت،حيات ذاتي انسان است ودر ذاتي بودنش همراه با رشد است ولذا صراحتا با اين علائم كه پيام آور مرگ مي شوند در يكجا قابل جمع وزيست نمي شود.همانگونه كه در مقام فهم يافت شد ريشه اين علائم مرگ اور وضد رشد ومنتجا ضد حيات درفقدان باروري وجوهات حيات ادمي  است كه همانا قواي ذاتي وتوانايي هاي بلقوه هستند كه در سايه سياه نبود ازادي اتفاق مي افتد.اين واقعيتها مي آموزد كه آزادي همراه واز ابزار خلقت است واگر از آدمي ستانده  يا به هر دليل كم وكاست شود فلسفه خلقت دچار چالش وبحران مي شود.خالقي كه بشر را خلق كرد آزادي را ذاتي به او بخشيد تا چراغ راه حيات او باشد.كه به كمك آن به سراغ داشته ها واستعدادها يش برود وآنها را از مقام كشف واستخراج وشناخت به مقام يقين وشهود برساند وبواسطه اين كشف وشهود دستور خلقت كه حيات آزادمند است را اجرا كند.در اين رهگذر است كه او در مقام تصميم وانتخاب استقلال دارد وبراي اجراي آن تصميمات آزادي بي قيد وشرط.هان اي ازادي! اينگونه است كه در مراجعت به خويشتن خويش تو را همراه خود مي يابم كه چنان جهان شمول وگسترده اي كه سايه بر خلقت انداخته اي.و وزن واعتبار تو را همسان وهم رديف با خود خلقت(=حيات)مي يابم كه اين وزانت سبب شده است تا آدمي طي قرون در راه بدست آوردنت حيات را شهيد كند.راست بخواهي همانا مرگ آزادي،مرگ حيات است.لذا سهلتر قابل درك وفهم مي شود كه اگر آدمي استقلال و آزادي در رهبري وهدايت خود نداشت اساسا با اين موجوديت وماهيت خلق نمي شد زيرا نمي توانست در مسير حيات خود را راهبر باشد چون حتي اگر در مرحله كشف پي به وجود واصالت حقوق ذاتي اش مي برد (=استقلال) در مقام اجرا قادر به توفق نمي شد اگر ازادي نداشت.بدين قرار بوده وهست كه تمامي  تلاشها وتمهيدات وابزار نظري وعملي اي كه به منظورخدمت به انسان تعريف وبكارگرفته شدند اگر به بيان آزادي ملبس نشدند يا توانا به تعريفي جامع از خود نگشتند كه در آن بازتعريف، روش زيست در آزادي را بياموزانند،به بيانهاي ضد حيات ورشد وضد انسان بدل شدند ومحدود ومحصور در ارضا وپاسخ نيازهاي خودكامه شخصي وگروهي ماندند.نه تنها اسباب نجات ورهاي ورشد وتكامل انسان نشدند بلكه موجبات انباشت وساخت وساز قدرت واستبداد وزور شدند.دين وآييني كه به مثابه اصول راهنما وياريگر بشريت آمد وتبليغ شد.وقتي به درجه سقوط وبي اعتمادي نزول كرد كه از خصيصه حريت وآزادگي تهي وبيگانه شد ومستقيما به ابزار سلطه وحكم وتحكيم بدل گشت وبه مانيفستي مشمول احكام ودستورات تكليفي صرف حقير وعاجز شد.شاهد نمونه زندگي اسفبار مسلمانان در جهان وايرانيان مسلمان كه بشريت حاضر در اين جوامع در رابطه مسلط – زيرسلطه زندگي مي كنند وبا وجود دارابودن جمعيتي بالغ بر يك ميليارد نفر از جمعيت جهان صرفا مصرف كننده نظريات وانديشه هاي غير از خود (بيگانه) هستند وسخني از خود براي گفتن ندارند جزء ترويج خشونت وكشتار وتروريست.علم جديد را هم كه بشر توليد كرد وپايگاهش را بايد در غرب وبا وقوع رنسانس دانست .آن هنگام مايه رشد شد ودرخدمت او درآمد كه آزادي را به هر نسبت،كم يا كمال محور بيان خود كرد وحكومت كليسا را به مثابه يگانه نهاد قدرت ودستگاه تصميم كنار گذاشت وبه حاكميت حقوق ذاتي انساني مبتني به آزادي اراده جمعي بازگشت.دولتها وحاكميتها را نيز منطبق با اين اصل بازساخت وانديشه وافكار ديگر را به رسميت شناخت.اين الگوسازي وهنجار پذيري به غير از تبعيت از الگوي ذاتي بودن حقوق انساني و آزادي براي انجام وتحقق آن حقوق نمي توانست باشد ونيست.با مشاهده اين شواهد و قرائن تاريخي وبا رجوع به انسان به مثابه مجموعه اي از استعدادها وقابليتهاي ذاتي است كه آزادي را همسنگ وقرين با مقام خلقت مي يابيم وپذيرفتني مي شود كه چرا در طول تاريخ بشريت حاضر به از دست دادن وگذشتن از حيات خويش شده است زيرا آزادي را همراه حيات وحيات را بي آزادي نخواسته است.اگر آزادي نداشته گويي كه حيات نداشته است.پس تو همان حيات وخلقتي كه بدين اندازه گوارايي.

بمناسبت سي ويكمين سالروز انقلاب مردم ايران


انقلاب در انقلاب (دوباره بايد روئيد)


سپاه (احتمالا در همآهنگی با شورای امنیت ملی)  تدارک و برنامه ریزی مراسم 22 بهمن را برعهده گرفته است. بموجب این برنامه ریزی، مسیر خیابان آزادی بدون اطلاع قبلی از سحرگاه 22 بهمن بطور کامل بسته خواهد شد. تلاش سپاه اینست که تمام ورودی های به خیابان آزادی در حد فاصل میدان انقلاب تا میدان آزادی را بسته و از هرگونه ورود جمعیت به داخل خیابان آزادی و بهم پیوستن آنها جلوگیری نماید.
جمعیت دولتی از غرب و جنوب میدان آزادی به این مکان آورده خواهند شد. هدف جلوگیری از ورود راهپیمان واقعی و معترض به کودتای 22 خرداد به میدان آزادی و برگزاری نمایش دولتی در میدان آزادی و مخابره آن به رسانه های جهان و اعلام ختم اعتراضات و نابودی جنبش سبز است.
میهمانان خارجی دهه فجر و خبرنگاران خارجی، تحت نظارت و برنامه ریزی قبلی از مسیر شمال میدان آزادی وارد میدان شده و در جایگاه ویژه مستقر شده و فقط امکان مخابره آنچه می بینند را دارند.
برای پر کردن میدان آزادی نیاز به دویست هزار نفر است و سپاه امیدوار است با برنامه ریزی های انجام داده و بکارگیری جمعیت دولتی و براه انداختن نهضت اتوبوسی، این جمعیت را از تهران و شهرهای اطراف ایران فراهم کرده و به نمایندگان رسانه های بین المللی وانمود نماید که همه جمعیت ایران موافق نظام اند تمام برنامه ریزی 22 بهمن را سرداران سپاه تنظیم کرده اند.(برگرفته از ندای سبز)
در سي ويكمين سالروز انقلاب مردم ايران حاكميت مصادره كننده بيان واصول راهنماي انقلاب بهمن پنجاه وهفت كه همانا زيست در استقلال وآزادي وعدالت اجتماعي وباور به مرام اسلام بعنوان ضامن ونگهدارنده اين اصول ومسئولينش بود تا كجا به انحراف وبيراهه رفته است كه جرات وتوان  برگزاري جشن سي ويك سالگي اش را ندارد ويكايك مردم را با دوري از شعارهاي انقلاب به نيروهاي محركه تغيير بدل كرده؟آيا غير از اين است كه آنچه تا به امروز به مدت سي سال بعنوان حاكميت منبعث وبرخاسته ازانقلاب مردم ايران تبليغ شد جعل واقعيتي بسيار گستاخانه وبي پروا بوده است؟وميزان  جعليات سي ساله را امروزمردم با حضور ديگر بار مشخص كرده اند؟با بحران سياسي با بكارگيري روش خودي وغير خودي وحذف غير خودي ،با ركود اقتصادي وبيكاري وفقر وگرسنگي وتعطيلي مراكز توليدي  وكارخانه ها ،با سلب آزادي هاي مشروع  در عرصه اجتماعي ،با سركوب ودستگيري دانشجويان وفعالين حقوق بشري وبستن نهادهاي مردمي وسنديكاهاي كارگري وصنفي در عرصه فرهنگي و...اين حضور مبين واقعيتهاي روشنگري است كه خواست انقلاب مردم ايران به بار ننشسته است...كه تجربه انقلاب رها نشده است وتا استقرار حاكميت مردم ادامه دارد..كه در طي سي  ويك سال ملت ايران نظاره گر تمام نماي صحنه مطالبات وخواستهاي بر حقشان بوده اند وامروز در سالگرد انقلاب بهمن 57 پاي در عرصه موجوديت نهاده اندونويد انقلابي ديگر را مي دهند.كه اگر چنين نيست چه ضرور است كه دولتي وحكومتي با مردمانش رابطه تخاصم برقرار شده را روزبه روز شديدتر كند؟نه اينكه اين حضور گواهي وشهادت بر برچيدن وبر هم زدن اين رابطه به سمت تمايلات باز مردم دارد؟اگر نه چرا بايد شوراي امنيت ملي تصميمات ضد مردمي اتخاذ كند؟مگر صاحبان وبانيان اين انقلاب مردم ايران نيستند؟وامروز چه مي گويند ومي خواهند كه حاكميت آن را بر نمي تابد؟ وحتي رودروي آن تمام قد مي ايستد وسركوب مي كند؟شعار وگفتار ومعيار مردم مشخص است.استقلال وآزادي ومردم سالاري وعدالت اجتماعي.رعايت حقوق بشر بازگرداندن ارج واعتبار ايراني در نزد جهانيان.اقتصاد سالم وباز تا رفع تبعيض وفقر وبي عدالتي،آزادي بيان ومطبوعات به مثابه دريچه هاي تنفس جامعه وبه قصد نقد ونظارت عملكرد مسئولين وبراي جلوگيري از فساد وتمركز قدرت در گروه هاي زير زميني ومافيايي وشبكه هاي رانتخواري كه شريان حيات ملت وتقسيم برابرثروت وامكانات ملي را مانع گشته وغير ممكن ساخته اند.بر چيدن زندانهاي مملو از روزنامه نگاران ونويسندگان و آزادي زندانيان سياسي،پايان قوانين قرون وسطايي مانند اعدام وشكنجه و..در نظام قضايي واستقلال آن از حاكميت وسياست،برابري حقوق زن ومرد ورفع تبعيض از نگاه به حقوق مسلم وذاتي زن ومرد.مردم وقتي استقرار وبرقراري اين مطالبات را مشاهده كردند وبر اساس آن زندگي كردند برگزاري جشن انقلاب معني ومفهوم مي يابد.اگر اين خواستهاي مردمي در حاكميت موجود است ترس ووحشت از مردم براي چيست؟واگر حاكميت ضديت با اين خواستها دارد ويا قادر به تامين واجراي اين حقوق نيست به چه مجوزي اجازه سركوب به خود مي دهد وماندگاري وبقا او چه ضرورت وفايده اي  دارد براي مردم؟لذا بعد از سي سال فرصت سوزي از فرصتي تاريخي كه ايرانيان به حكومت دادند آمده اند تا مطالبات ذاتي خود را فرياد بزنند وتحول وانقلابي ديگر بجويند وبمدت هشت ماه است كه گران سنگترين سختيهاي معيشتي واجتماعي واقتصادي را كشيده اند.شكنجه ها ديده وبهترين فرزندان خود رادر زندانهاو برسردار جفا ديده اند.به يمن اين ايستادگي،حاكميتي است با وحشت از موجوديتش در يك سمت به انزوا خزيده وبا كارنامه اي سياه در اوراق تاريخ ايران وملتي بپاخاسته وخودشناخته وباورمند به ارزش انساني با لوحي سفيد در دست ومنقوش به دستاوردهاي زير كه تصوير از نتيجه عمر سي ويك سالگي انقلاب مردم ايران مي دهد.
1- بر هم زدن وعبور از خط قرمزي كه در تمام اين سالها با توجيه وروپوشي دروغين رعايت حرمت شريعات واحكام اسلامي وفروريختن دژ پوشالي وخيالي پشت اعتقادات وباور شخصي مردم  ساخته شده وپنهان شده ولي به دستگاه ظلم وفسادگستري بدل شده بود.مردم با شعار مرگ بر ديكتاتور ريشه بحران وفساد حكومتي را با عرياني ورسوايي علني شناختند  ونشانه رفتند ودانستند كه مركزيت قدرت ومصادره كننده بيان انقلاب وقانون اساسي در كدام ارگان ودر دست چه كس وكساني تمركز يافته  وانجام گرفته است همچنانكه در انقلاب بهمن 57 فهميدند ام الفساد دربار شاهنشاهي است وبا شخص شاه رو در رو شدند.درطي اين سالها در محافل سياسي وروشنفكري كم گفته ونوشته نشده بود كه ريشه بحران وتضييع حقوق مردم كجاست وبه تبع ان كم شكنجه وزندان واعدام وتبعيد وحذف اتفاق نيفتاده بود اما هيچكدام از انها به اندازه كودتاي انتخاباتي نتوانسته بود به اين اندازه هوشياري وبيداري ملي ايجاد كند تا مردم ترديدها ومماشات را كنار بگذارند.كه امروز اينده حاكميت وجنبش وايران در گرو اين شعور وآگاهي اجتماعي است وحتي تعيين كننده تغيرات وچيدمان در هرم حاكميت تحت تاثير همين اگاهي است.در بعد بيروني جهان به احترام اين شعور وخودباوري به پا ايستاده است.كدام جنبش را سراغ داريد كه هنرمندان وسياسيون جهان را به عكس العمل تحسين واحترام وادارد؟شعراي خارجي در رثاي قامت جنبش مردم ايران شعرها سروده وخوانندگان آن را به ترنم درآورده اند.آزاديخواهان آن را ستوده ونويسنگان آن را انتشار داده اند.سياسيون رابطه خود با دولت وحاكميت را بازنگري مي كنند تا بر اساس خواست جنبش همگاني وشعور مستتر در آن تنظيم وبازسازي كنند. متوليان وموافقان تحريم هاي اقتصادي و دست اندركاران حل مناقشه هسته اي اين پا وآن پا مي كنند تا ببينند سرنوشت جنبش همگاني چه مي شود.شما ملت جهانيان را به تحير واداشته ايد
2- نيروي قهريه وسركوب حاكميت كه در نهادهاي نظامي مانند سپاه وبسيج و واواك و..نهفته شده بود از پرده بيرون افتاده ومردم تمام نما فرماندهان وعاملان سركوب وترور را با هوشياري مشاهده كردند.تهديد وارعاب درخفاو پشت پرده ها عيان شد.تهديد كنندگان در برابر چشمان مردم برملا شدند.در اين رهگذر مردم به سوال وجوابهاي آگاهانه دست زدندتا پيشينه وسابقه نظامي اين درجه داران وافسران قلابي را نمايان تر بشناسند.كه اين پرسش وپاسخها اين جماعت را مشتي چماقدار و جنايتكار كه هيچگونه سابقه به اصطلاح انقلابي وجنگي ندارند وفقط وفقط از طريق چاپلوسي وخوش خدمتي وحضور وشراكت در شبكه هاي رانتخواري ومافيايي ودريافت وامهاي سنگين وميلياردي بي تشريفات اداري از بانكها،معرفي مي كرد كه به اين درجه ها وجايگاه رسيده اند وحاضرند براي حفظ يك وچند مدال فلزي دست به هر جنايتي بزنند.تصفيه سپاهيان دوران جنگ كه خوي مردمي داشتند وبازنشستگي ها واختلاف نظرهاي درون گروهي در سپاه مويد اين تعابير هستند.در واقع به يمن اين افشاگريها بود كه عمق انگيزه تشكيل دولت  ومجلس سپاهي ونظامي به كارگزاري احمدي نژاد آشكار شد ومردم متوجه شدند كه پشت سر كودتا به نفع احمدي نژاد توطئه اقتصادي بوده است تا تمام فعاليتهاي اقتصادي وخصوصي سازيها با ظاهر رعايت واجراي اصل 44 قانون اساسي به شركتهاي وابسته به سپاه واگذار شود.نحوه واگذاري مشكوك وپر مسئله سهام مخابرات به سپاه وقبضه بلامنازع منطقه پارس جنوبي در عسلويه توسط قرار گاه خاتم الانبيا وتشكيل موسسات منبعث از سپاه با نامهاي موسسه حرا وكوثر و...وواگذاري با ترك تشريفات مناقصه اي پروژهاي بزرگ عمراني وصنعتي به آنها مشت نمونه خروارند.
3- غربال روحانيت حكومتي ودولتي وحقوق بگير از روحانيت مردمي ومستقل كه وابستگي سياسي نداشتند كه منجر به اعلان نظر وموضع گيري شفاف آنها نسبت به خواستها ومطالبات ملت شد ودر آنسوي چهره واقعي روحانيون مواجب بگير را رسوا ساخت كه امام جمعه هاي طوطي مسلك كه فقط بلندگو وتكرارگر هجويات وجعليات چندين ساله بودند وبه شكلي روشن وشفاف در همين دسته قرار گرفتند.جنتي،شيخ محمد يزدي وحائري شيرازي ونوچه هاي آنها مانند احمد خاتمي وخسرو خوبان معروف به روح الله حسينيان در اين صف بندي حكم قطعي به زير كشيدنشان توسط مردم صادر شده است.جايگاه شوراي نگهبان وخبرگان وحوزه ها كه نهادهاي مملو از روحانيون هستند مشخص شد وبا اين رويكرد بي اعتبار وساقط گشت.
4- بزرگترين شكاف سياسي در حاكميت شكل گرفته است كه تعيين عمق وعرض وطول اين شكاف در دست شركت كنندگان در جنبش همگاني است
5- بازگشت ابتكار عمل به دست مردم با بي پايه گشتن حاكميت در نزد مردم.مانند بهمن 57كه هيچ راهكارعقب نشيني وجابجايي در مديريت از سوي شاه پذيرفته نمي شد ووحشت از اين فضا را مي توان از برگزاري راهپيمايي هاي طراحي شده وفرمايشي-گزينشي وحكومتي كه با تهديد وتشويق ورشوه وصدور بخشنامه هاي خلق الساعه دولتي مانند مجاني كردن مترو واتوبوس وپخش آجيل وشيريني وآب ميوه وكيك مانند 9 دي از يكسو وپايان يافتن صفت ترس در مردم با شعار نويسي ها بر دروديوار شهر واسكناسها،هزاران ايميل وجوك وپيامك ونگارش مقاله ها وهماهنگي هاي اينترنتي وفتح فضاي مجازي با وجود فراوان مشكلات وموانع دسترسي به اين امكانات از سوي ديگر را ديد.
6- بي اعتبار وسكه يه پول شدن صدا وسيماي جمهوري اسلامي با دستكاري در گزارشها وتصوير سازي هاي برملا ومضحك .شعار ننگ ما،صدا وسيماي ما.از دل شعوروآگاهي مردم از اين واقعيتها ناشي مي شود.حضور شركت افراد دست چين شده در مناظرات ساختگي وجلوگيري وترس از انتقاد صريح  وصف بندي يكطرفه منجر به معرفي عاملين ترورها وبازجويي ها وشكنجه ها در طي اين ساليان به مردم شده است.
7- كشاندن رهبران نمادين جنبش به دنبال خواست جنبش وانطباق گفتار ونوشتار انها با مطالبات مردم بگونه اي كه انها را به اين درجه از شناخت رسانده كه از محدوده تعيين شده حاكميت  كه اطاعت وسر سپردگي است بيرون بيايند ودر خارج از محدوده به محدوده مردم وارد شوند ودر انجا سخن از حقوق مردم بگويند.تا اين تضاد حفظ محدوده حكومت از يك سو وپيگيري حقوق مردمي از سوي ديگر با بيرون امدن از محدوده تعيين شده به نفع مردم به قدري حل شود هرچند كه تا حل نهايي محتاج زمان است .مثلا موسوي مي گويد:ما از قوه قضائيه قطع اميد كرده ايم.از سويي ديگر از روز اول عدم مشروعيت قوه مجريه وجود داشته وجزء باور مردم بوده است واين يعني تقابل آشكار دو نهاد از سه نهاد تشكيل دهنده ساختار حاكميت با حقوق وخواستهاي مردم.ولذا هرگونه اعتراض وانتقاد به انها متوجه عامل اصلي اين تضاد وتقابل كه پشت سر اينهاست وبه يكي دستور به كودتا وموافقت آن مي دهد ودر ديگري دستور به اعدام وشكنجه وايجاد ترس وارعاب مي دهد هم است.البته تكليف آن وكيل الدوله هاي خود فروخته وسر سپرده كه در مجلس تشكيل فراكسيون قاتلين وبازجوها را داده اندوقانون انجام اعدام در كمتر از 5 روز را امضا وتصويب مي كنند را خود مردم در حوزه هاي انتخاباتيشان مشخص خواهند كرد ودر نزد مردم مجلس هم ارج وقربي بيشتر از دو قوه ديگر ندارد.
اين فهرستي از كليات بود.مي توان در جزئيات همچنان به پيش رفت وان را تكميل كرد كه مبين دستاوردهاي ملتي بپاخاسته ومظلوم است كه بغض سي ساله اش را شكسته وآمده اجراي آنها را جشن بگيرد.و با پيگيري تجربه تصوير واقعي از انقلاب بهمن 57 بدهد وبگويد ان اولوهيت خودساخته يوم الله  كه در صورت به انقلاب دادند تا بتوانند در محتوي خواستهاي برحق مردم را غير قابل دسترسي كنند با مشاركت و نماياندن ديگر بارنقش پررنگ وبارز مردم به يوم الناس تبديل مي شود كه خواست خداوند ملت هم جزء استيفاي حق نيست.اينگونه است كه مي توان تعبير روز خدا را به آن داد. روز خدا ان روز است كه اراده او در حيات مخلوقش جاري گرددو آن خلايق بازوي اجرايي اراده وخواست خداوندي گردند كه آن جزء آزادي واستقلال خلق نيست وخدا خشنود خواهد شد از رهايي بنده از قيد  وبند ظالم.خود را يعني خدا را خشنود كنيم با رعايت دستورات خلقت.

اعدامهاي سياسي صريح تر از هر اعدامي محكوم است




لعنت به سكوت كه هرچه كرد او كرد
در اعدام عدالت خدا هم گريه مي كرد
تاريخ بشر ظلم وجفا كم به خود نديده است।تظلم ودادخواهي هم كم نداشته است।آنگاه كه محكوم زندگي در سياه چال بي عدالتي وظلم شد حقوقش را نشناخت وبه هر دليل سكوت كرد تا مشروعيت به ظلم گستري وتجاوز بدهد وآنگاه كه توانست به دستگاه ظالم ومظلوم كش شوريدن اغاز كند وبنيانش را بر اندازد بي درنگ خود را موجود حقوقمندي بازيافت كه به يمن اين باور تجاوز به حقوقش را ننگ حيات وزندگي وخلقت دانست وسكوت ولاقيدي را شكست واينگونه خواب آرام متجاوز وظالم را اشفته ساخت وبه او تازيد।طلب حق كرد।حريم ظالم را به خطر انداخت।ايستاد وپاي استقامت سست نكرد تا گام در فراخناي شناخت وباز ساخت عدالت به مثابه ظامن حفظ وتكريم اين حقوق بگذارد।خبر اعدام ناجوانمردانه وغير انساني «ارش رحماني پور ومحمد علي زماني»را كه بر خلاف تمامي قوانين وكنوانسيونهاي بين الملي و حقوق ذاتي انساني وحتي قانون متشتت وپر تضاد خود حاكميت ج.اسلامي است را همه ما شنيديم.اولين معيار وميزان قضاوت از انتشاراين خبر شرم آور واتفاق تهجر آميزكه يادآور عصر حجر بود،حس عدالتجويي است كه در همه ما به شكلي ذاتي وجود وحضور دارد.آن احساس به ما چه گفت؟از ما چه خواست؟تا چه ميزان در فشار وقبض وبست روحي قرارمان داد تا پاسخ درخور خويش را بگيرد وآرام وساكن شود؟آيا نگفت آنكه بر سر دار جفا رفت خود عدالت بود كه مي رفت؟آيا نگفت كه اعدام انسان ،اعدام عدالت است؟اعدام يك انسان يعني اعدام حيات جامعه وجامعه يعني من،تو،ما.آيا خود را بر سر دار نديديم؟اگر گفت پس سكوت چرا؟اگر هنوز هست ومي گويد پس ادامه سكوت چرا؟آيا نه اينكه با سكوت به دست خويشتن خود را مي كشيم؟خود را مي كشيم از همت،از غيرت وشجاعت.وحقوق را مي كشيم از اعتراض وطغيان ومطالبه وباز ستاندنش؟قرار است از عدالت تهي وخالي شويم؟ببينيم وبپرسيم از كجا شروع شد كه به اينجائيم؟سكوت اولين، پيامدش سكوت بعدي شد.سكوت بعدي،سكوتها را ساخت وسكوتها لاقيدي وبي اردگي را با خو آوردندو پيام آور مرگ وخفقان شدند.ودر اختناق ظلم فرصت اشاعه وگسترش يافت.قدرت وظلم به خودي خود ساخته نمي شود واشاعه نمي يابد وبه خودي خود هم از بين نخواهد رفت.ظلم با ابزار زور،قدرت،خشونت وارعاب ساختني است وزور بكار بردني واعمال شدني است.اگر سكوت نمي شد محل اعمال نيرو حذف بي محل مي شد.محل اعمال نيرو درك جامعه است.درك جامعه در گرو درك فرد فرد اعضايش.درك اعضا پاي در معرفت فرد به حقوقمندي موجوديتش دارد.درك حقوقمندي وعدالتجويي ريشه در شناخت انسان از خود به منزله موجود حقوقمدار دارد.اگر خود را چنين يافتيم ايم سكوت نكنيم تا با اعدام انسان.حق وعدالت واكرام وشرافت اعدام شود وجامعه از اخلاقيات ومعنويات ورافت كه لازمه زندگي اويند تهي شود واصالت به كاربرد خشونت وترس در محل زندگي مان داده شود.پس منطبق با اين اصول ناگسستني ذاتي،قانون منسوخ اعدام در درون ونهاد فرد فرد ما ونتيجتا در دل جامعه انساني محكوم است ودر تضاد با انسانيت.وقتي در درون محكوم است در بيرون زبان باز مي كند تا به بيان درآيد.آن دم كه بيان شد همه گير وواگويه مي شود چون با نهاد آدمي اين هماني پيدا مي كند .وقتي به تكرار درآمد به باور ويقين بدل مي شود وبه ثبوت و وثوق مي انجامد.همه زماني وهمه مكاني مي گرد ومي شود عين حق.
پس سكوت نكنيم.آنگاه راههاي بيان تصميم وخواست وجدانمان را مي يابيم.حداقل اينكه وجدان را از غل وزنجير ترس ولاقيدي رها مي سازيم.با قلم وانتشار واطلاع رساني بيان كنيم آنچه را كه وجدان سالم مي گويد.با گفتن است كه شجاعت ايجاد مي شود وترس به پستويي مي خزد.شجاعت،حركت مي آورد.حركت،اعتماد به نفس وباور را به همراه دارد.باور بايد به اجرا درايد تا باور باقي بماند زيرا در سكون رنگ ميرايي مي گيرد.آنگاست كه آنچه را باور داشته ايم بدان عمل كرده ايم.عمل ما وشما،عمل متقابل خشونت ساز را كم اثر كرده وتا بي اثري كامل به انزوا مي برد.بدين سان است كه با رعايت مسئوليت فردي وملي ،حقوقمداري تمرين مي شود وانسان به مثابه موجود حقوقمند حيات آزاد خود را باز مي يابد ومحيط زيست منطبق با ذات او مي گردد.كه شرايط وامكانات رشد را تا تكامل به او مي دهد ودر جامعه رشد ياب خشونت،حذف واعدام،تخاصم وقدرت،ظلم وزور نابود وبي بنيان مي گردند.وبدانيم آنانكه بر سر دار رفتند اگر پرونده محكوميت شان را مرور كنيم مجرم نبودند وبايد تبرئه مي شدند.به بهانه ننوشته ونگفته شركت در اعتراض به نتيجه انتخابات حكم محاربه گرفتند .حال آنكه شركت در اعتراضات مسالمت آميز قانوني است و دو ماه پيش از انتخابات دستگير شده بودند. نحوه رسيدگي به اتهاماتشان را به شكلي رسوا جهانيان ديدند.پشت درهاي بسته ،بدون وكيل انتخابي ،با يك وكيل انتصابي وتحميلي كه فقط صورت مسئله پاك نشود.آرش رحماني پور به هنگام دستگيري در منزلش زير هيجده سال داشت وهمه جرمهاي منتسب به او به زمان زير هيجده سالگي بر مي گشت.اعدام زير هيجده سال مطابق قانون موجود غير قانوني است وشگفتا مزيد بر اين همه دروغ كه اساسا جرم سياسي نداريم تا حكم اعدام داشته باشد.اين مستندات را آوردم تا اندازه بي رحمي وشقاوت در اين ملك بلاخيز تمام نما رسوا گردد.براي نجات انانكه(نه نفر ديگر)كه در صف حكم بي عدالتي ايستاده اندسكوت نكنيم.لعنت به سكوت كه هرچه كرد او كرد.

رابطه فرد با حاكميت




ليست تصويري آنانكه بايد حذف شوند

دومین شماره نشریه "همت" با هدف زیر ضربه گرفتن هاشمی رفسنجانی در قم، با چاپ اعلا و بصورت رنگی منتشر شد. هدف از انتشار این شماره "همت" که با همت ستاد کودتا منتشر شده، آن بوده که تمام چهره های طرفدار اصلاحات و همه کارگزاران 3 دهه اخیر جمهوری اسلامی - جز آنها که درکنار دولت احمدی نژاد و کودتای اخیر قرار گرفته اند- را مجمع توطئه معرفی کرده و هاشمی رفسنجانی را هم سردسته این توطئه معرفی کند. طبیعی است که در نهایت، با این "همت" خواسته اند علیه جنبش اعتراضی به کودتای 22 خرداد – جنبش سبز- یک لیست از سران ارائه دهند. سرانی که لابد بقیه آنها که هنوز دستگیر نشده اند، باید دستگیر و یا ترور شوند و یا حبس خانگی.


اگر بنارا بر درك وكشف واقعيت همانگونه كه هست بگذاريم تا دچار تناقض ومغالطه ذهني نگرديم وبه بيراهه نرويم ونهايتا دچار انحراف در قضاوت نشويم بايد اضافه كنم كه اين چهره ها كه در تصوير مي بينيد اساسا مهم نيستند كه قرار است مشمول تيغ حذف گردند بلكه روش حاكميت در برقراري رابطه با مردم و اساسا همه نهادهاي موجود در ساختار جامعه است كه اهميت مي يابد .مانند رابطه با نهاد دين،نهاد مردم،نهاد سياست وفرهنگ و....زيرا اگر بنارا بر اشخاص امروز وديروز بگذاريم به خطا دچار اين قضاوت مي شويم كه گويي اين اشخاص به حق و حاكمين فعلي فقط به ناحق هستند.حال انكه خود اينان روزگاري همين روش را به كار بردند تا مخالفين خود را از ميدان به در ببرند در ان روز اين چهره ها بسته وتندرو محسوب مي شدند كه تحمل مسالمت وهمزيستي با تفكرات واشخاص بازتر وآزادانديش تر از خود را نداشتند.امروز اگر خود به همان روش جزء برنامه حذف قرار دارند وتاريخ مصرفشان تمام شده است دليلي محكم بر ماندگاري همان نوع ديدگاه در كل حاكميت است وعلت اساسي آن نيز وجود وبقا حاكميت در محدوده قدرت وخارج از محدوده اراده ونظارت مردم است زيرا قدرت ماهيتا توان به روز رساني خود را ندارد اگر هم با درجه اي از تخفيف داشته باشد خواست ان را نداردچراكه راز بقا وماندگاريش در تعصب وپافشاري در روشي است كه متضمن ماندن اوست.حتي اگر مغاير با حقوق وخواست ومطالبه افراد جامعه اش باشد.اما اراده استوار بر حقوق انساني وجمعي بنابر ذاتي بودنش در بستر وگذر زمان است كه متكامل وپويا مي باشد ونيازمندي هاي مورد نياز خود را متناسب با شرايط زيستي حال برگزيده وسپس طراحي واجرا مي كند .لذا هميشه سيراب وراضي است ومهمتر انكه امتياز نظارت وكنترل وبازسازي اشتباهات وانحرافات را نزد خود دارد ولذا چون حقوق او به شكلي طبيعي در اجراي درست وسالم برنامه هاي مديريتي خويش است بي درنگ وبي تعصب وممانعت اقدام به اصلاح ان مي كند چون حق همه زماني وهمه مكاني است وقابل تجزيه به اقسام ديگر و واگذاري به غير نيست هر انسان حقوقمدار در هر جايگاهي كه باشد در حال ساخت وتوليد واصلاح وبهينه كردن امور خود ودر نهايت ديگران وجامعه است وبدين سان ابواب دانش وترقي وعلم را يكي پس از ديگري به روي خويش باز مي كند وتا بيكران لا اكراه توسعه پيدا مي كند ورشد كه راز حركت وخلقت مي باشد اتفاق افتاده وبشر رسالت خود را به انجام رسانده است.انچه نبايد فراموش شود تغيير اين رابطه است.اگر قرار به محكوم كردن اين حركات وتصميمات انگيزاسيوني است ابتدا بايد كمك كرد اين رابطه مسلط وزير سلطه تغيير يابد ورابطه اي بر اساس اصل اصيل حقوق متقابل انسان بنا شود.نقطه آغاز وشروع آن نيز در نهاد خانواده است.اگر توان برقراري رابطه اي خارج از برقراري رابطه تخاصم قوا در نهاد خانواده ودر ارتباط با فرد فرد اعضاي ان امكان ايجاد يافت آنگاه همزمان هر شخص در فرديت خويش نوع رابطه با ساختار حاكميت ونهاد دولت را تعيين كرده است.وبدين قرار ميزان ومعيار عملكرد نهاد دولت نيز مي گردد.